معانی و بیان!

ساخت وبلاگ
که اسکلِ* علاف و تازگی ها آویزون..خب این بن بست یک شکست عشقی و چسناله های رایج این ادبیات خوان های ترم یک دویی نیست! منجلاب نیست و پایانگه** و سراب نیست و خبر مرگم خوشی زیر دل کسی نزده که سفره دل و جگر سوخته پهن کنم. فریادِ کبودِ خفیف م را کلمه می کنم و کشاورز را با بمرانی می خوانم که تو نه مثل آفتابی که حضور و غیبت افتد و دگران را ناخواسته "همگان" میخوانم و که می روند و آیند و چه آمد و رفت افرادی که  به سرم می زند و چه چهره ها که بعد تو همراهم شدند و حتی آمدند جات را بگیرند ولی تو، نه، مثل آفتابی! که حضو رُ، غی بَتُف تَد! دگران رَ، وندوآین دُتو همچِ نان که هستی ... از همه عمر برندارم از این خمار مستی هام هم همین اسکل بازی ها مانده و این علافی و انتظار هم مکافات و جزای وقتی ست که هنوز من نبودم و تو در دلم منتظر نشسته بودی.. میدانم از زلم زیمبول و آویز و آویزان بدت می آید ها...سر خر ایضاً! اینکه هرچه باشم از ناخوشامدت ناخوشم. آویزان کسی نمیشوم تا خوش باشند و باشی و باشم.     *اسکل نسخه بدل دارد اما اینجا خانواده نشسته؛ قبیح است! ** نسخه اساس فاصله انداخته و ضمی اساسی به گاف اند معانی و بیان!...
ما را در سایت معانی و بیان! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : araaahif بازدید : 206 تاريخ : شنبه 18 دی 1395 ساعت: 6:35